- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری
چنانکه درد ز مرهـم جـدا نخواهد شد غـم از نگـاه تو یکـدم جدا نخواهد شد محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت دوباره رخت محـرم جـدا نخـواهد شد به سامرا ببری یا نه امشب از چـشمم هـوای ابـری مـاتـم جـدا نخـواهـد شـد دخیل دست من از سامرا جداست ولی دخـیـلِ بـسـتـۀ قـلـبـم جـدا نخـواهد شد غم حسین و غم توست در دل و، دستم از این دو رشتۀ محکم جدا نخواهد شد شهـید شد پـدر تـو ولی از انگـشـتـش به زور خـنجر، خاتم جدا نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دو تا کـریـم در عـالـم بـرای ما باشند حسن شدی که اگر از بقـیع برگـشتـند کـبـوتـران هـمه راهی سـامـرا باشـند دلیل خوشۀ انگور عسکری این است که تـاکها نـنـشـیـنـند روی پـا بـاشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تـمام شـهـر به عـشق شـما گـدا باشـند حسن شدی که به هنگـام بردن نـامت بـقــیـع آمـدههـا یــاد مـجـتـبی بـاشـنـد حسن شـدی که شبـیـه بـقـیع اینجا هـم هـمیشه گنبد و گـلـدسته سر جدا باشند حـسن شدی که شبـیه بـقـیـع، خُـدامت به دور قـبـر تو ذرّاتِ در هـوا بـاشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائـران تو در بین کـوچهها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خـادمـان تو در شهر کـربلا باشند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرایی میشوم وقتی هـوایی میشوم از زمین پَر میکشم غرق رهایی میشوم سـیـّدی ای حـســنِ دوم آل مـصـطـفـی تو کریمی که چنین گرم گدایی میشوم بهترین ساعات عمرم با شما سر میشود شادم از اینکه غلامِ چون شمایی میشوم مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست اربعین؛ هر سال؛ اگر کرببلایی میشوم یـاد تـخـریب مـزار تو مرا دق میدهد هر سحـر شرح غمِ بیانـتهایی میشوم گوشۀ حجره مدینه، کربلا، یا مشهد است اشکـبار بغـض های بی صدایی میشوم روضههای سخت تو جمع حسن بود و حسین یا حسینی میشوم یا مجـتـبایی میشوم منتـظِر بودی به دیـدارت بیاید منـتَـظَر مثل تو هـمنالۀ مهدی کجـایی؟ میشوم حرف دل من میزنم با حجت بن العسکری الامان و العجـل یا حجت بن العسکری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بـیـن بـسـتر در اوج تـنهـایـی بی صدا مانـده شیـونش انگار گـاه زنـدان و گـاه در تـبعـیـد سـپـری کـرده روزگـاری را بــرســانــیـد جـــرعـــۀ آبــی بـرسـانـیـد بـهـر تـسـکـیـنـش تنش انگار بین تب میسوخت آنچنان که شراره شد از زهر بـا صـدایـی بُـریـده و لـرزان شرحی از حال مضطرش میگفت مادرش را به گریه میدیـد و از قـیـامِ نـشـسـتهای میگـفت کوچه کوچه غروب تلخی داشت لحـظهها لحـظههای آخـر شد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است بارانِ غربتم به روی گونه جاری است مـن آن مـسـافـرم کـه ز اجـداد اطهـرم غـربت برای زنـدگیام یـادگاری است سهم من از تـمامیِ دنیاست جـام زهـر سهـم دو دیـدۀ پـسـرم بـی قـراری است پـهـلـو شـکـسـته مـادرم آمد به سـامـرا ایام ماتـم و مـحـن و سـوگـواری است دردی عجیب پیکـر من را فـرا گرفت ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است من میروم به دیـدۀ خـونـبار، سـامـرا گـردیـده کـربـلای من انـگـار، سـامرا زهری که خوردهام به تنم التهاب ریخت رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت سـوزاند زهـر معـتـمد از پای تا سـرم زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت این غـم عـذاب داد مـرا تا در آن میان دیدم به چهـرۀ پسرم اضطراب ریخت میخـواستم که آب بـنـوشم ز تـشـنگی از دستهای بی رمقـم ظرف آب ریخت من که ز دست مهدیِ خود آب خوردهام یـاد حـسـین کـردم و صد بـار مُـردهام ساعات آخـر است، من انگـار میروم بــا دیــدۀ تــر و تـنِ تـــبــدار مـیروم دنـیـا به یادِ کـوچه بـرایم جـهـنـم است بـا یـاد مــادر و در و دیــوار مـیروم بیـهـوده نیست فـصل جـوانی خزانیام قـامت خـمیـده از غـم مسـمـار میروم در سـامـرا بـه یـاد مـدیـنـه نـفـس زدم با داغ روضـههـای شـرر بـار میروم نام دو جا هـمیـشه ز غـم میکـشد مـرا هر بار که به «کوچه و بازار» میروم مـا اهـل بـیـت حـامـل فـریـاد زیـنـبـیـم لحـظه به لحـظه و هـمه جا یاد زینـبیم در بسـترم من و به سـرم مـادرِ حسین گـردیـد خـاک کربوبلا بـسـتر حـسین من سـر به دامن پـسـر خـود گـذاشـتـم ای وای بر حـسین و عـلیاکـبر حـسین فرزند من کنار من است و دلم شکست بر حـالت حسین و علیاصغـر حـسین ایـنجـا جـسـارتی به من و پـیکـرم نشد در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین والله قـلـب عــمــۀ مــا تـکّـه تـکّـه شـد هر دفعـهای که دید به نیـزه سر حسین پامـال شد به روی زمین جـسم جدِّ من اشکش چکید هر که شنـید اسم جدِّ من
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقـتی که با تو اینچـنین نامهـربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد پـای حسن هـرگاه جـایی در میان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقـف مـزارت هم زمانی آسـمـان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خـون دلت از کنج لبهایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت حـتی بـرای آب خـوردن نـاتـوان بـاشد هنگـام برخـورد لبت با کاسۀ آب است وقت گـریز روضههـای خـیزران باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز چشم نرگس به جمالت، نگران است هنوز پـسر حـضرت هـادی! به فـدایت پـدرم پـدر حـضرت مهدی! به فـدایت پـسرم حج نرفـتی تو، ولی قـبلۀ حاجات شدی تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد مـاه زیـبـا! حـسنِ دوم زهـرا ! برخـیـز مهدیت دل نگـرانت شده، بابا! برخیز باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر روی زانــو بـنــشــان آیــنـۀ طـاهــا را تو ببـوس از طرف ما، پـسر زهـرا را غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با حضرت محسن
پـسر سـوّمـم ای آرزوی ناب بخـواب ماه نورانی من در شب مهتاب بخواب ذکر رؤیاییِ رؤیای شبم “لالایی”ست طفلکم! در دلِ آرامش این خواب بخواب آیـۀ کـوچک قـرآن مـنـی مـادر جـان! ای که در سورۀ کوثر شدی اِعراب بخواب بین آغـوش پُـر از درد من آرام بگـیر مـثلا در بـغـلم میدَهَـمت تاب بخواب در خیالات خودم روی تو را میبوسم بعد از این لحظۀ رویاییِ جذاب بخواب لحـظـۀ ناب نـمـاز شـبـم آمـد؛ حالا … روی سجادۀ من گوشۀ محراب بخواب زخم شد چشم من از بسکه برایت بارید علت گـریۀ این مـادر بیتاب! بخواب ایکه کُشتند تو را در وسط آتش و دود آه، قـربانیِ این مـردم قـصاب بخواب پـسر مـادر آب؛ ای جگـر سـوخـتهام! ماهی زخـمیِ بیرحمیِ قـلاب بخواب دستهای پدر خاک، تو را داد به خاک ولی امشب تو کمی در بغل آب بخواب
: امتیاز
|
حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
جمعیت آنطرف و این طرف در مادر میشود در همه جا جوشن حیدر مادر شعـلـه بـالا نـرود! نـا که نـدارد اصـلاً درِ این خانه در عـرش معـلیست نزن خشت خشتش همه دلخوشی ماست نزن زدی و زلـزلـه در عـالـم بــالا افــتــاد کینه و بغص تو بیحد و عدد شد نامرد حال مـولا سر این فـاجعه بد شد نامرد سـورۀ نــور بـه شــلاق نـدارد عــادت خـانه وحی خـراب است کجایی فـضه سوخـتـه مـادر آب است کـجـایی فضه نـکـنـد روی زمـیـن مـاه بـیـفـتـد فـوراً سرّ مسـتـور خـدا بین گـذر گـفت علی هی کتک خورد وبا درد کمر گفت علی قصدش این است که از عشق حمایت بکند
: امتیاز
|
حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
بر جان خانه کینهای شعـلهور افتاد آنـقـدر زد آنقـدر زد آخـر در افـتاد ایکاش میچـرخید از لـولا در، اما در وا نـشد افـتاد، روی مـادر افـتاد میخواست تا در پیش نامحرم نیفتد میخواست… اما هرچه کرد او آخر افتاد با یاعلی پا شد ولی مولا زمین خورد بـا یـا رسـول الله او پیـغـمـبر افـتـاد فهـمیده بود این باغ بار شیشه دارد آنقدر زد از شاخه سـیب نـوبر افتاد یک آیه با میخ در و یک آیه با زهر یک آیه هم در قتلگاه از کوثر افتاد در گـوشۀ گـودال مـادر بود وقـتـی چشمان تیز خنجری بر حنجر افتاد از آستـین دست شـقـاوت تـا در آمـد چـشم طـمع بر حـلـقۀ انگـشتر افتاد یک تیر با هجده هدف یعنی که زینب یک سنگ خورد از نیزهها هجده سر افتاد
: امتیاز
|
حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
با درد و غصه سورۀ کوثر شروع شد با گـریهاش مـصائب حـیدر شروع شد بعـد از نـبی غـدیـر فـراموش خلق شد اینگونه شد که آتـش بر دَر شـروع شد اول شهـید چون گـلی از خانه پَر کشید وقتی که ضربۀ در و مـادر شروع شد با این حساب پهلوی مـادر شکسته بود این گونه شد مصائب بسـتر شروع شد جایی که حکم غصب فدک را گذاشتند حـکـم به نیـزهها زدن سـر شـروع شد دیـدنـد معـجـر تو مسلـمان گرفته است در کـربـلا هم آتـش معجـر شروع شد آسـایـش از تـمـامـی عـالـم گـرفـتـه شد آن لحظهای که ظلم ستمگر شروع شد در اوج روضه شعر تو پایان گرفته است جـایی که تـازه داغ پـیـمبـر شروع شد
: امتیاز
|
حمله به خانۀ امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
شروع واقعه « اِنَّ الرَّجُل لَیَهجُر» بود دهان طعنه پُر از ظلمت و تنفّـر بود نبود غـیر حـسـد در دل خـدانـشـناس و شرک و جاهلیت میوهاش تمسخر بود نـبــود مـسـتحـق نــاسـزا شـنـیـدنهـا کسی که گفتۀ او مثل وحی در خور بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام
این روزها دارد زمین بـوی خراسان شد آسـمان هـم خـادم کـوی خـراسـان هرکس گره دارد به کارش دست دارد امروز و هر روز دگر سوی خراسان خیل ملک جاروکـش صحـن و رواقِ خورشـید هـشتم مـاه دلجـوی خراسان اخـتـر ببـین با شـوق آمـد تا که شـایـد خادم شود در برج و باروی خراسان اعجاز کرد و شهره شد بر هر دو عالم تصویـر و یـاد و نـام آهـوی خـراسان یـکـبـار دیـگـر از امـامــم یــاد کـردم تـنـهـا فـقـط تـو پـنـجـره فــولاد داری تنها فـقـط تو صحـن گوهـرشاد داری سلطان تویی عالم غلامت حضرت شاه تـنـهـا خـودت ارگ رضـا آبـاد داری یک لشکر از حور و ملک خدمتگزارت جـای کـمـیـتـه؛ لــشـکـر امــداد داری آقا تو اعجازی که کردی در کسی نیست تـنـهـا تــو مــأوا در دل صـیـاد داری گـفـتی سه جا آیم سراغـت بهر یـاری مـن هــم غــریـبـم نـیـت امــداد داری جـان جـوادت نـام من را هم صدا کن دست من و دامان تو خورشید هـشـتم چـشم من و احسان تو خـورشید هشتم بـیـمارم و سـوز تـبی در دل نـشـسـته درد من و درمـان تو خـورشید هـشتم هفت آسمانها را رصد کردم کسی نیست هـمـپـایـۀ عـنـوان تو خورشـید هـشتم حـاتـم دخـیـل دامن تو مـانـده عـمری شـاید شـود مـهـمان تو خورشید هشتم خیل ملائک هر یکیشان خـیره مانده بـر عـزّت دربـان تو خـورشید هـشتم خُـدام کـویت جـمـلـگی نیکو سرشتـند تو آسـمانی منصب استی پر نخـواهی خورشید عـالـمـتابی و اخـتر نخواهی تو آرزوی هر صدف در عـمق دریـا در ثـمـیـنی تو خودت گوهر نخواهی داری عزیزی چون جوادت مظهر جود با بـوی زهـراییِ او عـنـبر نـخـواهی وقتی رقم زد هرچه حق بر آن رضایی کرسی و دیهیم و خدم لشکر نخواهی روی سـیـاه آوردهام بر درگـه دوست ای وای بر من گر مرا نوکر نخواهی شاهد فقط جسم است تو جانی و جانان سلطان علی موسیالرضا شاه خراسان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیه السلام
ز زهـر کینه شرر تا به پیکـرت افتاد ترک به قامت همچون صنوبرت افتاد ز غـم مـدار سـماوات حق ز هم پاشید به محض اینکه عبای تو بر سرت افتاد ز لرزش تن تو آسمان به خود لـرزید هـمین که خـون ز لـبان مـنـوّرت افتاد زمین و اهل زمین در شرار تب پژمرد عطش ز زهر ستم تا که در پرت افتاد بلند شدی و نشـستی به حالـتی غـمبار ز حال زار تو گـویا! که مـادرت افتاد زدی تو نـالـه و از نالۀ جگـر سوزت یـگـانه عـمـۀ سـادات خواهـرت افـتاد همینکه در کف حجره زدرد پـیچـیدی بشر به یـاد حـسین جـد اطهرت افـتاد در آخـرین نفست ذکر یا حسین گـفتی دمـی که اشک تو از دیـدۀ تـرت افتاد چه خوب شد که درآن لحظههای پایانی سـرت به دامن دردانـه گـوهـرت افتاد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ما آبـرو زِ دَرگـهِ سـلـطان گـرفـتـهایم سـرمـایـۀ مـحـبّت و ایـمـان گـرفـتهایم مـا ســائـلانِ کــوی امــامِ کــرامـتــیـم روزی زِ دستِ شاهِ خراسان گرفتهایم دل را گـرِه به پنـجـره فـولاد او زدیم حاجات خود به دیـدۀ گـریان گرفتهایم دل مُـردهها کنارِ حـرم زنده دل شوند با بوسه از ضریحِ رضا، جان گرفتهایم حُکـمِ ضمانـتِ رضوی را به الـتماس وقتِ سحر چو آهوی حیران گرفتهایم زمـزم جـوابِ مسـتیِ مـا را نـمیدهـد چون جام را زِ ساقـیِ مستان گرفتهایم هـر سـال ما براتِ زیـارت به کـربـلا بعد از سفـر به مشهـدِ ایران گرفـتهایم
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
خون بر لبش نشست عرق بر جبین نشست پنـجـاه و چـند مـرتـبه آقـا زمین نشست پنجاه مرتـبه به زمیـن خـورد و ایسـتاد از بسکه زهر بر جگرش آتشین نشست در کوچه بود یـاد حسن بود و مـادرش یک دفعه پیر شد به رُخش چند چین نشست یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر در حُجره یادِ جَدِّ غریبش زمین نشست بالا سـرش دو مـادرِ گـیـسو سپـیـد بود یعـنی کـنارِ فـاطـمه اُمُّ البـنـیـن نـشـست چسباند تا که سینۀ خود را به خاک، دید : چرخاند رویِ سینه و آن لاله چین نشست از تَـل کـنــارِ عـمـۀ خـود داد زد ولـی ضربِ هزار و نهصد و پنجاهمین نشست یابن الشبیب اَبروی او را سنان شکست والشِمر جالِسُ به روی سینه این نشست با عـمه رفت کـوفه و با عمه شام رفت در کوچه دید دخترکی دل غمین نشست با آستـیـن پـاره سرش را گرفت حـیف از بـام آتـشی به هـمـین آستـیـن نشست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
روضه شد مُجمل و کوتاه نشست و برخاست رفت در قصر به اکراه نشست و برخاست وقتِ برگشت، سرش زیرِ عبا پنهان بود باز با یک غم جانکاه نشست و برخاست یاد آن لحـظـه که مادر به زمین افـتاد و پـسری دیـد که با آه نشـست و برخاست تا رسـد بر درِ خـانه ز جـفـاکاریِ زهـر بارها در وسط راه، نشـست و برخاست وسط حجـرۀ خود گاه به خود میپـیچـید و به شوق پسرش گاه نشست و برخاست مثلِ خورشید، روان جانب مغرب میشُد آنکه پیش قدمش ماه، نشست و برخاست غبطه بر شأن اباصلت، مسیحا میخورد داشت چون با ولی الله، نشست و برخاست کس ندیده ست سرِ خـوان کسی سائل را که سرِ سفرۀ این شاه نشست و برخاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
تا زندهتر باشی شکستی قفلِ جانَت را شکرِ خدا آسودہ خوردی شوکرانت را شکرخدا نه خیزران بوسیدہ رویت را نه نعل اسبی خُرد کردہ استخوانت را وقتی که جان دادی جوادَت نیز پیشَت بود هـرگز نـدیـدی اربـاً اربای جوانت را بانوی باران خواهرت معصومه هم دیدهست مهـمان نـوازیهای گرم مـیـزبانت را نه خیمهای غارت شد نه صورتی نیلی نه طعـنهای آزردہ کردہ کودکـانت را خورشید هشتم رفتی اما شکر این باقیست رنگ شـفـق هـرگز نـدیـدم آسمانت را مُزدِ عزاداران همیـشه دست تو بـوده از مـن مگـیـر آقا نـگـاہ مهـربـانت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای کوثر طهور، از این باده سر نکش آتـش به حـالِ درهـم مـاه صـفـر نکش عالم بدون روی تو تاریک و تیره است خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش پنجـاه بار، در وسـط این گـذر نـیـفـت پنجـاه بـار، بر دل عـالـم شـرر نکـش اینـقـدر پیـش چـشـم همه، یاد مـادرت در پشت درب خانۀ خود دردسر نکش بال و پر هزار مَلک فرش راه توست شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش دیگر شبـیـه مـارگـزیـده به خود مپـیچ دامن به خاک حجره بیا و دگر نکـش خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب وقـت وداع، دردِ فــراق پـسـر نـکـش با قـطره قـطره بارش چشم بهاریات تصویر روضۀ پـسر و یک پدر نکش هر کـار هم کـنی پـسرت پـا نـمیشود جانم فـدات، این همه آه از جگر نکش بس کن حسین، زینبت از هوش میرود پنجه به خـاک در برِ او اینـقـدر نکش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
خورشید، سر به زیر عبایی ز ابر بُرد اینگونه از حدیث کسا ارث صبر بُرد دریا، ز باد فتنه، به خود موج میگرفت آن مـوج را به سـاحـل آرام قـبـر بُـرد چـشم گـهـر فـشان یتـیـمـش، گواه بود او را عدو ز شهر پیمبر، به جبر بُرد آن روز، هر زنی،که شنید از خزان باغ یک شاخه تسلیت به عزایی ستبر بُرد آشـوب در تـمـامـی ذرات عـالـم است خورشید سر به زیر عبایی ز ابر بُرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
مثل نـسیـم صبـح به عـرفان رسیدهایم وقـتی به دستبوس کـریمان رسیدهایم یک دسته ساختیم و به صحن مطهرش با نـغـمـه امـام رضـا جـان! رسیـدهایم دستان مـا به پـنـجـره فـولاد بـوسه زد آقا بـبـین که دست به دامـان رسیـدهایم در آرزوی پـادوی این خـانـه بـودهایم جارو بدست محضر سلطان رسیدهایم! ایوان طلای شاه نجـف را خـبر دهید! پیـش عـلی طـوس به ایـوان رسیـدهایم مـا اهل آتـشـیـم گـلـسـتـان نـخـواسـتـیم یکراست پیش صاحب غفران رسیدهایم خرده مگیر سجده به این سمت میکنیم! غـافـل! کـنـار قـبـلۀ ایـران رسـیـدهایـم حـرز جـواد را به ضریحـش کشیدهایم یعـنی ز کـاظـمـین خـراسان رسیـدهایم گفتند خاک حجره به گیسوی او نشست از غصهاش غریب و پریشان رسیدهایم
: امتیاز
|